سروده هاى علیرضا یادآر

سروده هاى علیرضا یادآر

آیا دینی به جز عشق می‌شناسی؟
سروده هاى علیرضا یادآر

سروده هاى علیرضا یادآر

آیا دینی به جز عشق می‌شناسی؟

چاره اى نیست مگر یار، مگر اشک، مگر عشق، مگر مرگ، شبى که سینه سوزد

چاره اى نیست مگر شِکوه
مگر صبر
مگر آن که به آغوش بگیرى صنمى،
یا بسوزى که نگارت به برت نیست
یا بسازى که مجال سفرت نیست
و یا اشک بریزى که دل تنگ شده لحظه اى آرام بگیرد
آه از لحظه ى بیداد که در بَر بکشى آن که نسوزد
و بخندد به تو و آتش جانسوز وجودت
به سجودت
به شب و اشک و به داغى که نداند چه نمودست با شهرِ درونت
آه از لحظه ى ارضاء شدن کاذبِ تن در بَر آن که از دلِ مست نداند
و بخندد به صراحىّ سرِ مستِ خدادادِ تو شیدا
هنرت عیب بداند
و جنون مرض بخواند
آه شیدایم و دلسوخته و مستم و دلتنگ و خمارم
و من این جا و نگارِ نازم آن جا
و چه زود است که ساقى به من تشنه به لبخند بخندد
چه کنم شاد شوم به خوابم آید
غمِ روزگار ما بدل کند به شادمانى

چاره اى نیست مگر یار
مگر اشک
مگر عشق
مگر سرودن شعر،
مگر مرگ،
شبى که سینه سوزد
و تو تا أبد بگیرى
لبِ یار بر لب خویش