شکست عزتم از التماس بیهوده
و لخت مانده تنم از لباس بیهوده
دوباره در دل سنگ تو لاله مى کارم
و سوسن و گل شبنم و یاس بیهوده
چه حال خوب قشنگى، تمام شد بگذر
چه شوق هاى عجیبى هراس بیهوده
چه آب ها به دل بى وفاى تو دادم
چه گندمى چه امیدى ز داس بیهوده
دوباره حامله مى شوى، سرم حجله
دوباره فارغِ طفلم، نفاسِ بیهوده
هنوز فتنه ام و پُر ... از حواس ششگانه
هنوز سنگى و پر از حواس بیهوده
دوباره وقت خداحافظى، خداحافظ
دوباره نامه ى دیگر تماس بیهوده
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1395 ساعت 03:03