تو زلالی مثِّ بارون
تو زلالی مثِّ آب
تو شکوفه
تو ستاره
تو دلِ پاکِ منی
خودِ شبنم
خودِ ژاله
رویِ لاله
تو برام برگ گلی
تو جَوونه
توی باغچه
تو صدایِ شاپرک
وقتی که پر میزنه
تو سکوتِ مبهم من
همه شادی و غم من
تو برام یه قصّه ای
قصّه ی بارون و باد
قصّه ی جوجه ی سرمای بهار
نوکِ کوچولوی جوجو
چه قشنگ بنفش میشه
جوجوه یخ میکنه
پَراشو جَم میکنه
من مثِ خروسِ باغ
میپرم پیشِ جوجو
جوجو رُ دونه میدم
زیرِ بالای خودم
به جوجو لونه میدم
جوجوه توک میزنه
خروسم جوجشُ هی نوک میزنه
جوجو جیک جیک میکنه
خروسه برای حفظ شوکتش
پراشو وا میکنه
قوقوقو لی لی میکنه
جوجوه یخ میکنه
خروسه باز خودشُ جم میکنه
سرمای جوجشُ هی کم میکنه
قصّه ی جوجوی ما کلاغ نداش
بسکه جوجو پیشِ من بود قصّمون فراق نداش
بهترز جوجو کوچولو هیچ کسی سراغ نداش
یکی بود یکّی نبود
یکی بود یه جوجه ی سفید و ناز
یکی بود خروسِ اَخمو که شبیهِ جوجو بود
یکی بود یکّی نبود
غیرِ چشمای خدا هیچکی نبود
خروسه عاشقِ چشمای سیاه جوجو شد
جوجوه عاشقِ چشمای خروس قصّه شد
خروسه جوجو شد و برای جوجو قصّه گف
جوجو قصّه های اون رو گوش میکرد
خروسه ناله میکرد
گاهی وقتا یِدَفه گریه میکرد
خروسه میگف که من عاشقِ چشمای توام
خروس قشنگ و زیبای توام
جوجوه هی خودشُ جوجو میکرد
خروسُ نوک میزد و میگف ازت بدم میاد
ولی شب تا صب میشست و به خروس نیگا میکرد
خروسه قصّه میگف
جوجوه صفا میکرد
خروسه یوقتایی نیگا میکرد
جوجوه چه شکلی عاشقش شده
جوجو عاشق شده بود
شده بود محوِ تموم قصّه هاش
جوجو هر وقت که میخواس بگه چقد دوست دارم
به خروس میگف: خروس
آهای خروس
خیلی ازت بدم میاد
خروسه میگف بگو جون خروس
که ازم بدت میاد
جوجو بالاشو تکون میداد میگف
بُرّو بابا ... بُرّو بابا
جونتو قسم نده
خروسه میگف که من عاشقتم
عاشقِ بالِ توام وقتی می جُنبونیشونُ و یدفه میگی بُرّو بابا بُرّو بابا
عاشق نوک زدناتم جوجو جون!
جوجو خندش میپرید
به خروس میگف دیوونه دیوونه آی دیوونه
خروسه پُررو میشد
تو دلش میگف که عاشقم شده
جوجوه وقتی میفهمید خروسه فهمیده جوجو وا داده عاشق شده
باز میگف آهای خروس
هیچ میدونی چقد ازت بدم میاد؟
خروسم خنده میکرد
جوجوه لجش، لجش در میومد
جوجو یه گوشه میشست غصّه می خورد
خروسه طاقت نداش
میپّرید پیشِ جوجو
صداشُ عوض میکرد
گاهی وقتا غاز میشد
گاهی وقتا قد قدا قدا می کرد
گاهی وقتا اَدای طاووسا رو در میاورد
گاهی وقتا غار و غار و غار میکرد
البته قصّه ی ما کلاغ نداش
خروسه جوجو میشد
جوجو از خنده دلش درد میگرفت
جوجو دیوونه میشد
تو دلش میگف خروس آخ چقدر دوسم داره
برا خندوندنِ من ببین چیکارا میکنه
قصّه هاش قشنگه و برای هچکی نمیشه شبیه من قصّه بگه
خروسِ راستگوییه
خیلی من رُ دوس داره
بذا اذیتش کنم
یکمی قوقّولی قوقو بکنه
با صداش قلبِ منُ این رو و اون رو بکنه
باز ولی هیچّی نگف
باز میگف خیال نکن دوسِت دارم
اگه اذیتم کنی به قصّه هات گوش نمیدم
تو رُ تنها میذارم
خروسه خنده میکرد:
جوجو جون دوسم داری
منُ فک نکن که تنها میذاری
جوجوه حرصی میشد
چرا فهمیده خروس که انقدر دوسِش دارم
قصّه مون کلاغ نداش
خروسه جوجو رُ داش
جوجوم خروس رُ داش
وقتیکه غروب رسید
جوجو خوابید و سحر شد
خروسه با قوقولی خوندنِ وقتِ سحری
جوجوی خوشگلشُ زابرا کرد
جوجو خواب نداش دیگه
وقتیکه سحر رسید
جوجو جیک جیک نمیکرد
قد قدا قدا می کرد
جوجو گف یچیز بگم آقا خروسه؟
خروسه گف که بگو مرغ قشنگ!
مرغه خواس حرف بزنه ولی خجالت میکشید
خروسِ قصّه ی ما
از دلِ... مرغِ خودش
حرفاشُ خوند
دوس میداش صدای مرغو بشنفه
دید خجالت میکشه مرغِ دلش
از تهِ... چاهِ دلِ مرغِ خودش
حرفای زلالشُ بیرون کشید
مرغه گف آقا خروسه آقا خروسه!
میدونی دوسِت دارم عاشقتم؟
اشک آقا خروسه چکید رو پنجه های پاش
مرغه گف دوسِت دارم عاشقتم!
حالا چارتا تخم گذاشته مرغک قصّه ی ما!
خروسه بابا شده
نوکِ جوجوهای کوچولوی قصّه وا شده
چارتا جوجوی قشنگ
دنبالِ مامانِ قصّه میپّرن
خروسِ قصّه میگه:
مرغِ من، مرغک من
تو زلالی مث بارون
تو زلالی مث آب
---
قصّه مون فراق نداش
قصّه مون کلاغ نداش