اى کفتر وحشى که شدى اهلى خانه
نه آب نهادیم براى تو نه دانه
بایسته است این پس که به یاد تو کبوتر
هم دانه و هم آب گذاریم، ترانه!
ما نام تو بنگر چه نهادیم؟ ترانه
تا آن که بسازى همه دم ساز و ترانه
مشکور منى اى که نشستى به کنارم
ایوان من اینک شده از بهر تو لانه
ما دام نه بنهاده و هم دانه نداده
آزادى تو حکم خدا بود، شهانه
تنها ز خدا مهر طلب کرد دل ما
آنک تو شدى در دل ما همچو جوانه
تا آن که محبت بشود سرو چمانى
داریم امیدى به تو اى مهرِ زمانه
اى ابر خدایى چمنى باز بیارا
جویى بنما در یمِ خشکیده روانه
اى کفتر وحشى که شدى اهلى خانه
لالایى ما گوش کن اى ناز شبانه ...
شنبه 25 فروردینماه سال 1397 ساعت 08:20