بى صدا
مى روى از پیش من اى پروانه،
هر زمانى که شوم بلبل و چون شمع بسوزم به گریبان گُلى
کاش یک بار بیایى و بمانى و بدانى چه سُرایم
ز چه گویم،
شاید
اسب آن قلبِ گریزان تو ماند
شیهه ى مِهر زند بر دلِ دلتنگ کسى ...
آن که عمرى است پریشان شماست