سینه دارد آتشی یا رب مبادا تا که خاموشش کنی
رحم بر این سینه کم کن به که آتش بر سر آتش کنی
ترس دارم آتش من از فروغ افتد خداوندا مدد
می شود بر هیزم دل دم به دم، دم های آتش وش کنی
یا ز رحمت از نسیم نرم دوران بر دل من خوش وزی
این چنین هم می شود سوز دلم را سوزشی دلکش کنی
بنگر این آتش که هنگام فرو افتادنش لرزان شود
مهربانا مهرورزی بر دلی پر سوز و پر لرزش کنی
لحظه لحظه یاد می بارد ز باران سرایش از دلش
آه ای شیداکشا دانم نخواهی تا فراموشش کنی