صیاد به دام افتاد
در دام تو ای آهو
دام تو به چشمانت
چشم سیه و مستی
کان بر رخ او انداخت
تا صید کند صیاد
صیاد شدی آهو
این شیوه ی صید تو
حیران جهانم کرد
آری که به بند تو
عمریست گرفتارم
ترسم که من از بندت
یک روز جدا سازی
ای آهوی صحرایی
رحمی به دل زاری
چشم از دل دیوانه
یک لحظه نگردانی
تنهای جهانم من
من را ز سرت حیفست
روزی بِکَنی یارا
ای آهوی صحرایی!