آهِ آهو نام آهو را نهاد
آهِ او صیّاد را آهی بداد
آه، آهو زین نفس کشتی مرا
میزند دشت از نفیرت داد، داد
تیر صیّاد از چه غوغا می کند
از چه زخمش بر تنِ آهو فتاد؟
تا کجا همراه آهو می دوی
تا خودِ ابر و خودِ باران و باد؟
هر کس از ما بگذرد او پیش ماست
می کشد او را به سر شلّاقِ یاد
در مسیر عشق جز از او مپرس
کی توان پرسی ز قوم و از نژاد؟