گاهی از ترس ملامت بی صدا باید گریست
گوشه ای تنها به یاد غصه ها باید گریست
نیمه شب مهتاب باشد یا نباشد بی گمان
در شب تاریک با سوزی دلا باید گریست
کنج دنجی در بغل زانو نشاند و اشک ریخت
با دل تنگ و نفس های شفا باید گریست
خشک دستی در شب هجران نخواهد کرد چشم
گریه ات می آید ای دل با سخا باید گریست
ای خدا بی شام اشک و خون دل ما را مَنه
در حریم یار باید گریه ها ... باید گریست
آبروی ما خدا را شکر هست حفظش کند
آب رویت می دهد جانت جلا باید گریست
مهربانی ها کند آن مهربان با گونه ات
تا کشد دستی به روی گونه ها باید گریست