تا نخواهی که مرا مست کنی مست شدن ممکن نیست
تا نگویی به دلم پای بنه هست شدن ممکن نیست
در دل غمزده ام روی تو ام آینه ی بیداری
بی نگاهِ ازلی واله و یکدست شدن ممکن نیست
دستِ ما تا تو نبندی و به عشقت نکشی جانم را
دام تا پهن نسازی ز بدن رست شدن ممکن نیست
تا نخواهی بزند دست و سرم ظالمِ طالب یارا
پیشِ چشم تو خدا بی سر و بی دست شدن ممکن نیست
همچو ذرّه نتوان رفت به بالای جهان ، امر بکن
همچنان تا تو نگویی به خدا پست شدن ممکن نیست