یا ببر لذت ز باغ و بوستان و از غزل
یا بکن دل را ز شهر دوستان و از غزل
یا سرت بر قلب ما آرام بنشان و بمان
یا که هجرت کن ز نقشِ داستان و از غزل
یا بیا همراه ما شو در شب تاریکِ دى
یا زمستان دور شو از هُرمِ جان و از غزل
قافیه گر در ردیف ذوق تو دل مى برد
شکر کن همراه با صاحبدلان و از غزل
گر دلت همخانه با بیتى نمى گردد شبى
مى کشم دردى ز روزِ رازِ آن و از غزل
درد ما از آن و درمان جهان هم با نگار
والهم از حکمت ربّ البیان و از غزل
آن که جرمِ خویش را با مهرِ ایزد شسته بود
جنّت ما مى رود از پیششان و از غزل؟
از سرایش کى شود سیر آن که شاعر پرورد
کى توانى دل کَنى از بوى نان و از غزل؟
چهارشنبه 19 دیماه سال 1397 ساعت 04:44