آن قدر آن گُلِ دل،
نرگس و خودشیفته است
که خدایا که سلامش نتوانى بکنى
رسم پروانگى ام سوزش و سازش اى دوست
نتوانى بپرى یاد کن از پیله ى دیروز اى دل
آه از حال دل و شمع و گُل و پروانه
آه از پروانه
او که پرواز تواند؟ نتواند گیرد
این قدر عاشق هست
که دعایش بتوانى بکنى
معبدى هست خدا
در گلستان دلم
این دل صد پاره
شده صد پروانه
آه از حال دل و شمع و گُل و پروانه
یکشنبه 10 آذرماه سال 1398 ساعت 08:51