عاشق شبهای مهتابم خدا مهتاب کو
ماه گردان دارد امشب آن مهِ نایاب کو؟
تشنگی هایم لبم خشکانده من همچون کویر
سوختم ساقی بگو یک جرعه از آن آب کو؟
تشنگانی همچو من در آستان خانه اش
ابر و بارانی نمی بینم یکی سیراب کو؟
سروری را این رعیت از همان اوّل نخواست
بنده ی شاهم خدا بند کف ارباب کو؟
یا رب این تنها ندارد تاب چون کوهش نما
گنج صبرت کو خدا در سینه ی من تاب کو؟
برکه ای شیرین نداری تا لب از آن تر کنم
لب فرو بندم نگویم سهمم از مرداب کو
آه ای دریا فروبر تا به کی زجرم دهی
جامِ زهری، موج و سنگی، حضرت گرداب کو؟
نارفیقان در جهان چون خار و خس دور و برم
ای رفیق بی رفیقان گو رفیقی باب کو؟
این همه مشروب ناخالص به لب هایم زدند
شربت پاکی، شرابی، آن شراب ناب کو؟
قاب عکسی هم ندارم تا که بینم روی او
آه ای عکاس بر سنگ مزارم قاب کو؟
شبی مهتابی