خوب من
زیبای من
حالا به خود بنگر
گمان کن
عشق
شاید
هیچ
شاید
هیچ ... نه
عشق، راز تو
و من
فرقی ندارد
عشق عشق
آه لبخند
آه
اشک
جای غیر فکر دل در عشق نیست
آه
بعد از شام تار
می رسد صبح بهار
انتظاری انتظار
تا رسد روز شریف خوبِ یار
دوست دارد شب کمی زیبا شود با ماه یا حتی ستاره
آه ماه
آه تنها
آه غمگین
آه یک عمر غمین
آه زیبا
آه شیدا
آه دیوانه
پریشان
آه شب ها بر تو که رنگی نداری شاعرا
آه دیگر قدر دارد یا ندارد این پریشان
این غم شب های تو!
آه زیبا
نا امیدی می کنی؟
آه با من ....
آه با من خوب من حالا غریبی می کنی؟
آه کی با قلب خود معشوقه این سان می کند؟
آه ای زیبای من
رؤیای من
باز می گریی
دوباره اشک داری مثل من
آه من را
آه می خواهم بگویم
چون سرایم تا حلالم
تا حلالِ من کنی؟