در قلبِ من نشستی شیپور می نوازی
در خلوت غمینم در شور می نوازی
عهدی که کرده بودی از یاد برده ای تو
حالا به جایِ آن عهد سنتور می نوازی
شمعت چکید و دیگر عزمِ رحیل دارد
زین پس اگر نوازی بی نور می نوازی
موسی شو و تکلّم با ایزد جهان کن
بهتر که گفته باشی در طور می نوازی
شب ها پس از عبورم صبحی ندارد ای دل
بی ساز، آنِ کوچم بر گور می نوازی
بالای نعشِ عاشق، معشوق عروس آید
پیراهنت عیان است در تور می نوازی
شب را سحر کن ای دل تا کی فغان و زاری
تا کی نوای شب را دیجور می نوازی؟