شعر سیصد و بیست و سوم
.
مَنْتَرَک …
.
مَنْتَرَک
ایمنْتَرَک
ای طفلَکَک
شِکّرتَرَک
.
من تَرَت را دوست میدارم
تو
ای زیباترین
تَرتَرت را دوست دارم تَرتَرین
.
لب فرو بستی نگاهت میکنم در این سحر
تَرتَرم
تَرتَرتَرم
بال و پَرم
تَر، تَر و تَر، تَر، تَرین
ای شهدِ شیرینِ ترین
دُختَرَک
تَر تَر تَرَک
دیباترک
زیباترک
.
کافَکَت را دوست دارم
دُخترَک
ایشاپرَک
.
دالَکَت را دوست دارم
تَرتَرَک
چشمکت را دوست دارم
چهرهکت را دوست دارم
بهترین …
.
عشوهکت را
غمزهکت را
دوست دارم
تَرتَرین
.
من لَبت را
کامَکت را
گونهکت را
زُلفکت را
دستَکت را
پایَکت را
چانهکت را
جانَکت را
قلبَکت را
چشمَکت را
گوشَکَت را
نازکت را
خندهکت را
منترک را
دوست دارم
ترترین
صد آفرین
.
آفرینم را به تو
آن آفرینش دوست دارم
دخترک
.
آفرینک گوییام
آن آفرینک دوست دارم
ترترک
.
ترترک
ای منترک
رُک گویمت:
صدهزان سال نوری بگذرد،
مادرَک گردی
پدر گردی
و گردم … دورَکَت
ای تَرَک
ای اخترک،
ای ستارهَک
همچو کودک
در بهارَک
چون فرشتَهک
دوستت دارم تَرَک
.
ای منترک!
.
امضاء: علیرضا یادآر
۳:۴۱ بامداد، هفتم اردیبهشت، ۱۴۰۳
اتوبوس، روستای صدخرو
.