باز هم دلتنگم و باز از دو ابرِ آسمانِ رویِ من باران ببارد
مثل ابری بی قرار
مثل ابرهای پاییزی
شبیه آسمان تار شب های بهاری
باز هم دلتنگم و این بار می ترسم
باز هم می ترسم از درد فراق
باز هم همچون کبوتر بال خود وا می کنم تا اشتیاق
آه عشق من!
دلم تنگ است تا پایان دنیا
آه دلتنگم غمینم
آه از سرمای این بار زمستان
باز من یخ کرده ام از سردی امشب
شبِ سردِ زمستانی
من که در گرمای تابستان به خود لرزیده ام
سوز این سرما تنم را همچو دریایی که یخ بسته
شبیه نام سرما می کند
آه من دلتنگ دلتنگم
خداوندا مرا رحمی کن از گرمای خورشید وصالت
آه من اهل تظاهر نیستم
من زبان صد فریب و صد دروغ
من دروغ عشق دوران نیستم
من کلاغ قصه ی مادربزرگم؟
نیستم
من نه روباهم نه خفاشم نه گرگم
من فقط دلتنگ دلتنگم