حالا که جام صبر من اینجا تهى شده
حالا که انتظار به پایان رسیده است
با پاى دل قدم زدم و رؤیتت نشد
این بار با پاى پیاده روان شوم
هنگام بیقرارى دل هم دوان شوم
باشد که رحم بیفتد به جان تو
این خسته تن برسد تا کنار تو
شاید در این مسیر تو هم چاى مى دهى
یا لقمه اى برسد از دو دست تو
باشد به دریا برسم،
آه مى رسم
آنک به دریا برسى ... هاى ماهِ من!
دیگر تمام شد طاقتم خدا
با پاى تن قدم بزنم تا به مُلک تو
حالا گرفت دلم از مردمان شهر
باید که رخت ببندم عزیز من!
تا شهر شهیدان بروم شهریارِ من!
سهشنبه 3 آذرماه سال 1394 ساعت 01:28