شوریده و شیداى در این شهر منم من
نوشیده ی نوشینه ی آن زهر منم من
از هر که توانم بگریزم، بگریزم
تنهایم و بگریخته از دهر منم من
گاهی ز خود خویش رها می شوم و گاه
آن کس که کند با همه کس قهر منم من
یک چند به اخفات لب خود بگشایم
خاموشم و لب بسته ی از جهر منم من
با روز ندارم سر و کاری که ندارم
شب زنده کنم، محیی این سهر* منم من
*شب زنده داری