آمده بودم بشوم خاک درت لیک نشد
آمده بودم که بمانم به برت لیک نشد
عزم نمودم نکنم ترک تو و درگه تو
یا که شوم نور دو چشمان ترت لیک نشد
گفته بدی خدا شناسی به شکست قصدها
شکستم و نشد بگردم تبرت، لیک نشد،
جان بسپارم به حریم خانه ات، خون به رهت
یا که شوم همره خوب پسرت لیک نشد
روزی دیدار به سر رسید ای عزیز من؟
ساقی من دور شدم از نظرت؟ لیک نشد؟