دلم از بس میگیره غصّه داره
به من میگه که خیلی بی قراره
دلم بارونیه دلتنگ چشمات
سیا شد روزگارم رنگ چشمات
چرا خورشید تو رُ هر روز می بینه
ولی بی تو منم دنیا همینه
خداوندا مگه خواستن گناهه؟
چرا سهمِ دلِ من درد و آهه؟
خداوندا دیگه دل تو دلم نیست
چیکار کنم خدا دسِّ خودم نیس
خدایا یه نگاهت کارسازه
همه رنگا پیش تو رنگ می بازه
خدایا خوب بودی خوب مایی
خدا، مُردم خداوندا کجایی؟
برات کاری نداره تو خدایی
به ما نه! به اونا بگو خدایی
خدایا دردِ دوری سختِ سخته
منُ آخر میشورن روی تخته
خدایا مرگ من دردِ فراقه
خدایا خیرمون رو خیرِ هم کن
خدایا غم گرفته فکر غم کن
دلم میلرزه از درد جدایی
خدای عاشقا بازم خدایی