من منتظرِ چک چک آبم
من ملتمس ناب جوابم
من برج فرو ریخته ی غم
من خارِ خلیده ی خرابم
خاکسترِ پاشیده ی تنها
آتش زده بر مُهرِ ثوابم
من جوجه ی له گشته به پایی
ترسیده ی غوغای غرابم
من تشنه ی بی آب بیابان
سرگشته، پریشان و سرابم
شیدای جهانم من و مستم
آن مستِ نخورده، بی شرابم
شاعر به سرایشش وجودش
هیچم، چه شود شوی جوابم