دفترم دارد پر از اشعار ناگفته خدا
شعرِ من امضا کن و نامم بنه خسته خدا
دفتر جانم بیا بربند خاری هم ببر
غنچه کن خاری خدا یک غنچه ی بسته خدا
با دُعا گاهی قضا گاهی قدر تغییر کرد
لااُبالی گفت من را کن تو وارسته خدا
چاقوی بی دسته ام خود می توانی برکشم
یا بده بر جای آن دسته یکی دسته خدا
باغ گیلاسم که باید دانه دانه خورده شد
چون که گیلاسم ندارد زحمت و هسته خدا