افسوس که در عمر مرا پیر نیامد
آن صاحب انفاس و دلِ سیر نیامد
آن کس که مریدش بشوم، روح مناجات
از قطبِ جهان جانِ جهانگیر نیامد
گوید که رهایت نکنم در شبِ غربت
بیچاره شدم مونسِ ما دیر نیامد؟
صبرم به سر آمد نکنی رحم به حالم؟
الغوث رفیقا که به تقدیر نیامد
تقدیر من این بوده که تنهای تو باشم؟
همراه طریق شب و شبگیر نیامد
محتاج ترین خلق خدایم به نوازش
دستى که نوازش کُندم گیر نیامد
دلتنگ ترینم به رفیقى به شکارش
صیادِ سگِ تشنه ی نخجیر نیامد
من پیر دروغین به خدا هیچ نخواهم
بهتر که مرا حیله گری میر نیامد
افسوس که شاگردِ حریصِ دل و دانش
بگریست و استادِ اساطیر نیامد
ای سایه ی حق روی زمین، یار قدیمی
سلطان! ز درت چشمِ زبانگیر نیامد،
تا آن که خبر آوردت ای شهِ والا
این رعیت تو در غل و زنجیر نیامد
گویا که مرا خار شماری گُلِ بی خار
کز گلشن تو نفحه ی شبگیر نیامد
آیا تو به یاد منی این کودک بی کس؟
مادر نرسد دایه ی پر شیر نیامد،
پستان بلورین بنهد بر لب و من هم
دستم بنهم رویش و گه زیر، نیامد
آهوى جوان طعمه ى محبوب شهان است
آوَخ که شده پیر و دلا شیر نیامد
قلب پُرِ دردم بنگر در هوسِ تیر
آرش که نشانَد به دلم تیر نیامد
قلبم بفشارم به کف دست بگریم:
پاشیده شد و یارِ کمانگیر نیامد
بگرفته دلم اى دلِ آرامِ زمانه
پیکى که شود مرهم دلگیر نیامد
جامى که شرابش بنشاند غم و رنجم
آن صادق و فرزانه ى تدبیر نیامد
آن کس که چو امرى بکند اصلِ صلاح است
آن اسم عظیم حق و تعبیر نیامد
گفتند که باز آیدم آن یوسفِ کنعان
در قحطىِ تأویلم و تفسیر نیامد
هر روز مرا شمرِ درون مى کُشد اى یار
دردا که ز طف، فارس و شمشیر نیامد
تسبیح تو تهلیل تو تحمید تو لب گفت
عیساى شفابخش به تکبیر نیامد
سوگندِ به زیتون ز سرِ آشتىِ دل
تفسیرگر سوره ى انجیر نیامد
آن بلبلِ مستى که شوم عاشقِ نطقش
وز باغِ خدا یارِ عصافیر نیامد
در موزه ى نقّاشىِ جان رفتم و دیدم:
اعجازِ هنر بر رخِ تصویر نیامد
دلتنگِ شهنشاه شدن در قد ما نیست
از درگهِ او نوکرِ تبشیر نیامد
یارى که دهد مژده ى وصلى و وصالى
نقّاشِ دلم نورِ تصاویر نیامد
گیرم که شها یار خدا! سنگ ترینم
از نزدِ شما کامل و اکسیر نیامد
استاد حقیقت که طریقى بنماید
خضرى که شود میر مرا پیر نیامد
شنبه 21 دیماه سال 1398 ساعت 22:38