حالا که عشق نفس می زند نفس
حالا که قلب تپش می کند تپش
حالا که جان نشود برده ی قفس
حالا که هست خدا مُرد نهان خانه ی هوس
حالا که عشق، هما گشته پیش ما
حالا که سیمرغ نقش توست
حالا که سی سفر شدی
حالا که با خبر شدی
حالا که رونق اهل هنر شدی
حالا که عشق شده مهمان سینه ات
حالا به بر بکش این عشق خداییت
حالا به آغوش بکش این مرغ هواییت
حالا به اشک بشوی اشک پاک عشق
حالا به دست فشر بازوان او
حالا تلاش کن تا که برش متحد شوی
با عشق یکی بوده کنون باز یک شوی
حالا تو شدی عشق و شد او تو
حالا تو ببین روزگار خود
باید بروی در پناه عشق
باید بکشی درد و آه عشق
باید بشوی خور و ماه عشق
باید گروی ماه، راه عشق
باید سفری، کوه و چاه عشق
حالا دل من را ببین ببین
اینجا تویی و قلب من تویی