دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟
دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟

بنگر که من بى من شده


من مست مست چشم تو
تو مست مست قلب من
آنک که در قلبم تویى
تو تو نگاهم مى کنى
من من فدایت مى شوم
من در زمین تو آسمان
تو تو به قصد جان من
جان جان ز تن بیرون شده
بنگر که من بى من شده
حالا که من بى من شدم
حالا که جان بى من شده
جان جان فداى دل شده
دل دل دگر بى دل شده
دنیا ببین آخر شده
لب هاى من بین تر شده
اشکم ز سر بیرون شده
این تن سراپا خون شده
خون خون ببین آتش زده
آتش ببین در جان من
آتش بدم خاکم مخوان
آن آتشى کز خاک رست
آتش که از خاک آمده
آتش بخوان آتش بخوان
آتش تویى آتش تویى
دیگر کسى را که توهم مى کند
دیگر دروغین لب مخوان
آتش مخوان آتش مخوان
آن اشتباه و جهل او ابلیس بود
او که گمان مى کرد نورش انورست
اویى که خود مى دید او
آن خودپرستِ خود فریب
آن کرم شب تابى که حس نور خورشیدى کند
حالا ببین اى او پرست
اى عاشق والاى او
نورم تویى نورم تویى
اى نور او اى نور او
اى آتش والاى او
اى طور او اى قصه ى مسطور او
اى راز او مستور او
رویت نهان کردى ز ما
یارى نما
از پرده گر بیرون شوى
مرگم رسد در پاى تو
این گونه دل دل مى شود
مخلوق برتر از دلِ گِل مى شود
در گِل اگر آتش نمیرد آتش است
باید دمادم دم به آن آتش دهى
یا رب دمش گرم آن که آتش را به دل
هر لحظه افزون تر کند
از باد و خاک و آب و آتش مى رسد
یا رب کمال ما رسد
ما طفل خاک و او به جان باباى خاک
باشد که هم خاکى شوم
تا آن که افلاکى شوم
با آتشش
بالا و بالا مى روم
با آن نسیم دلگشا
تا عرش اعلى مى روم
آن جا همه او مى شود
من مى رود او مى شود
اى اوى من اى اوى من
اى دلبر خوشبوى من
اى اوى او اى اوى او
اى هر چه باشد در جهان
نیکى
همه از اوى او