دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟
دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟

پای من در پیچک گل های باغ


شعر سیصد و هفدهم


۱

پای من در پیچک گل‌های باغ || پای او در دستِ تقدیرِ فراق

۲

دست‌هامان گاه بر هم می‌خورد || دردِ من می‌کاهد و جان می‌برد

۳

چشم‌هامان سوی هم مایل شده || موج عادت هایمان حایل شده 

۴

آمده من را دریده بی‌خبر || ببر بی‌رحمی به دستانش تبر

۵

آمده گویا دگر من، نیستم || پس که بود آن کس که در وی زیستم؟ 

۶

آمد و بر عشق‌هایم خط کشید || عمر عاشق پیشه ای را سایه دید 

۷

بی مروت ترس‌ها را کشته است || پس چرا ترسش کنارم زنده است؟ 

۸

آمد و دل برد و می‌ترسد ز من || آه گر ترسد وجودت از وطن

۹

من تنش بودم وطن بودم خودش || آشنایش جان‌پناهش، غم، خودش 

۱۰

روح من از روحِ او جانم ز او || پس چرا می‌لرزد از این گفتگو

۱۱

من‌که می‌ترسم نه استادِ غمم || این‌چنین غرقه به موج ماتمم

۱۲

گرچه می‌سوزد ز عشقم هر شبش || وای بر او بر من افتاده تبش

۱۳

آه از جرم طبیب جان ما || او که یک شب آمد و شد آن ما

۱۴

دیده ای از ما جدایی می‌کند؟ || با لبش مشکل گشایی می‌کند؟ 

۱۵

گفته با ما نسخه هامان خوانده‌ای || دانی و دانم چنین داننده‌ای 

۱۶

بارِ خود بر دوش من افکنده وای || غم شده در جان من آکنده وای 

۱۷

بر درش رفتم و افتادم چه زار || پشت بر ما کرد و نشنید این هوار

۱۸

رسم دنیا گوییا این بوده است || تشنه مرگش می‌رسد بیچاره مست

۱۹

دست خرما کوته و ما این طرف || چشم خرما سوی ما زلفش به صف 

۲۰

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل || آوخ از این دردهای بی بدیل