دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟
دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟

شعر سپید «ری‌را، ستاره‌ی قطبی»

شعر سیصد و بیست و ششم

.

از من ناراحت بودی

و خشمگین

و دوباره دشنه زدی

شاید

زخمی بزنم

تا آرام شوی

خبر نداشتی

آن زمان

دلم با تو مهربانی می‌کرد

و تو …

لبخند غمناک مرا

لبی چروکیده از خشم کردی

و این

یعنی

هنوز راه های نرفته بسیار پیش پای من است

و سفر ادامه دارد

و دلم خوش است

به نور

که می‌تابد

ظهر است

آفتاب اردیبهشت

می سوزاند

و حس می‌کنم

شبی تاریک است

و ستاره ی قطبی

مرا تا سر منزل وصال

تماشا می کند

و من

او

را

ری‌را!

.

.

.

امضاء:

علیرضا یادآر

.


۳:۴۰ بعد از ظهر ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳