دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟
دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟

عرفان ٢٠٢٠، چلّه نشینى با کرونا، از خفّاش تا پروانه


این که
خفّاش بوده
یا مورچه خوار
چه تفاوت دارد؟
خفّاش چه کم از کرکسِ صحرا دارد؟

هر چه بوده
اقتضاى طبیعتش بوده 
و شاید ...
بى اختیار
احتمالا حتماً بى انتخاب

کرونا هم کُروى است
درست شبیه زمین
و بیست، بیست شده و اینک 
این کُره از آن کُره مى نالد
و این چهل از آغاز
مگر ناله کم کرد؟ 

یادش بخیر
زمانِ حافظ
شاهدانِ چینى
بتِ چین
ابریشم
دلبرى مى کرد و حالا
خفّاش
کرونا
و باز هم شعر

غزل هایم، غزل خداحافظى خواندند
و مثنوى هایم حالا
دهان بسته اند شبیه مردمِ شهر
و دوبیتى هایم
بیتوته کرده اند در خانه ها
و شعرِ نو هم وزنش را داده تا این نوبرانه ى کُروى آمده
و آن کُروى
لیمو
گران شده

اى داد از بنفشه
و پنبه
که روغنِ بنفشه مى چکد
از صندلى
و حیوانکى بنفشه

و آن کُروى
گلوله شده
دوباره
گلوله هاى - بخوان اسلامى - بدان شیطانى
نشانه گرفته شده
بر شهر شاهدانِ عرفانى
دوباره از تکفیریانِ اسلامى
و آه
مرگ شیرین ترست از این که
محبوب
بگرید و ضریحش بلیسند و دوباره
جاهلانه
آن کنند که مقدّسینِ صفین کردند 
و شاهِ مردان
هنوز
چاه نشین
از دردهایى
ژرف تر از این کُروى
کرونا

و چه دلم تنگ است
براى بوسیدنِ خاکِ آستانِ مقدّسش
شبیهِ دلتنگى هاى دامادى که عروسِ پرستارش در بیمارستان جا مانده
و مادرى که
خاکِ سردِ دخترِ پرستارش را
در آغوش نکشید
و حاجى که احرام و کعبه اش
حرام شد

نظریه پرداز آشوب
از آشوب پروانه گفته بود و حالا
خفّاش آشوب کرده
ادوارد لورنتس

و چه آشوبى
پروانه ى ادوارد،
در برزیل پر مى زد
و تگزاس
توفان
مى دید

توفانِ پروانه خوب است
بوى گُل مى دهد
بوى بنفشه و یاس و یاسمن
آزاد

و کاش همیشه
پروانه ها توفان کنند
کاش گُل هاى آفتابگردانِ ون گوک بتاباند

سال نو که آن کُروى کوچولو
این کُره ى فیروزه که یک بار هنوز نچرخیده را
از بس چرخیده و نومیده نشده
لرزان کرده

و چه عجیب 
براى لرزاندنِ این چرخان
باید
گرد شد 
و اهل چرخیدن
و گاه کوچک
و کوچکى بى اثر نیست
و کاش بتوان
کوچک شد و گرد و چرخان و رقصان
نه از هواى خفّاش
از نفسِ آفتابگردانىِ پروانه

حالا سالِ نو
شبِ فروردین
در سایه ى کروناست
و میلاد ون گوک
٣٠ مارس
و غریبىِ تابلوى گُل هاى آفتابگردان
و پروانه اى که
مُرد و آتش زد
به آتشفشانِ هُنر
و گُلوله اى شاید کُروى
آمده بود
تا خفتگانِ هنر را
بیدار کند

و حالا
کرونا آمده
پروانه ى برزیلى
آن روزها
فقط تگزاس را مى بوسید

خفّاشِ گویا چینى
وطنم را
ایرانم را
سرزمینِ مادرى پراید و هیوندایى را
ایتالیا
اروپا 
امریکا را
آمده تا بیدار کند 
و امان ... 
از دستِ شنبه ها که بى خبر مى آید

و چه عدوى خوبى است این خفّاش 
اگر پروانه ات کند
اگر نفست کند
اگر امیدت بخشد
پروانه که شوى
باید فقط گلى ببویى
بو تا بوسه بر لبِ سرخ نگار
آتش بزند
از خانه ات
تا قم تا تهران و گیلان و ووهان و واشنگتن

تا کُروى شدن
پروانه شدن
باید
چرخید و چرخید و چرخید
بر گردِ کعبه ى محبوب
شاید در قم
نجف
شاید هم در قَرَن باید چرخید
به گردِ یار
به رسمِ اُویس
و حالا
قَرَن، قرنطینه: 
همان کوآرنتاى اسپانیایىِ خودمان
چهل
چلّه نشینى
شاید در کوهِ نورى دیگر

و چه خوب است این که کرونا
برتر از کرولا
تو را به خانه ى محبوب برد

راستى
اگر یزید نبود
حسین را که مى شناخت؟
و چه خوب که آزادى بود
آزادى کوفه
آزادى حسین
آزادى شام
آزادى یزید
و آزادى فکر و چشمِ و زبان و دهان و دست
با ماسک یا بى ماسک
با شستشو یا بى خیال
 
و حسینِ مجبور مگر حسین بود
و یزیدِ مجبور مگر یزید؟

و چه خوب که کرونا آمده
تا حافظانه
دلم از تنگىِ زندان خفّاش بگیرد 
و تا مُلکِ سلیمانِ پروانه برود

و حالا پروانه مى شوم
کوچک
و مى گردم
و خس خسِ سینه ى پدر
از کودکى
و سالبوتامول او
دوباره نگرانم مى کند
و مى گریم
این بار
او کودکم مى شود
پدر
و پدرانه مى سوزم
و خس خسِ سینه اش
دوباره کوچکم مى کند
و نگران
این بار
نه فقط نگرانِ پدرى که پدرانه مى نگرمش

نگرانِ سینه ها
سوزانِ خس خس ها
نگرانِ پدرها
مادرها
نه فقط در وطنم ایران
حتى پدران مردم کشورى که ... 
راه دارو بسته اند
پدران و مادرانِ بشر
حتى امریکا

و حالا روز پدر و دیدار ممنوع! 
پروانه ى چلّه گرفته،
جبل النور مى شوم
و محبوب
در دلم
عاشقانه نجوا مى کند
و پروانه ها
تا لاله زاران مى روند

بر دست طبیب و پرستار بوسه مى زنم
و صد امیدِ آفتابگردانى
که «از خزانه ى غیبم» دوا دهند.

حالا پروانه ها
تا خانه ى خفّاش پیغام کرده اند:
بگرد و گردیم همه روز و شب

پیغامبرانه
دوباره
مهربانى
دوباره چلّه نشینى
امید
و این بار
پروانه ها
چهل مى شوند
و انگشتر فیروزه ى زمین 
پیروزش مى کند
پیروزِ روزگارِ مراقبت
مراقبت از خویش و دست و زبان
و شستشوى همیشگى روح و روان
با صفاى اشک و لبخند و دلى مهربان

چه استادِ بى رحمى است این جانورِ برعکس
خفّاشِ غارهاى مرطوب و شب هاى تاریک،
چگونه تا خانه ى پروانه ام برده؟
تا نورِ خورشیدِ گُل هاى آفتابگردان
کور کند
چشمانش را

تا مراقبتِ لطافتِ بالِ پروانه 
توفان به پا کند
توفانِ مهربانى و عشق
در این دهکده ى چلّه نشینِ آبى
در عرفانِ نابِ شب هاى مهتابى


روز پدر، اسفند ٩٨
(ایّام بحران جهانى کرونا - تهران)