تا زمین هست و زمان هست دلم غمگین است
غم شیرین درونم به خدا شیرین است
از چه این بار به این شیوه مرا یار کشد؟
شیوه اش هر چه بُوَد کشتن او دیرین است
شام هجران سحرش کن به خدا سوخته ام
بار إلها سر شیدایی من پایین است
مردم پاک نظر بر من دل خون آرید
من دعا می کنم و لطف شما آمین است
من به جز خیر برای دگران خواسته ام؟
از چه سوغات کسان پیش سرایش کین است؟