دیگر من از عشق تو میمیرم غمی نیست
دیگر برایم نکتههای مبهمی نیست
دیگر نمانده صد سؤال بیجوابت
عارف شدن در این زمان کار کمی نیست
آخر زمان با عشق تو پایان پذیرد
بعد از دمی بی تو، تو میدانی دمی نیست
گفتی چو کودک بیپناه افتد به خوابی،
بیند که مُرده، بارش و ابر و نَمی نیست
گفتم بمان و معنی رؤیا بگویم
یوسف بمیرد گر روی، جام جمی نیست
مویم سپید و عمر من طی شد نگارا
فردا نیایی بعد آن بیدِ خمی نیست
انگشتری بخشم به تو انگشتری ده
رازش تو میدانی که آن کم خاتمی نیست
دانم نداری طاقتِ مرگ مرا تو
یادآر گفتی مرگ تو، کم ماتمی نیست
.
علیرضا یادآر