آن سازی که گمان می کردم
سنگ راهم بوده
آن که می ترسیدم
که بخواهی او را
و نخواهی که به آغوش کشی
تا در آغوشت هست
لحظه های بی تو بودن ها را
همه با تو می کرد
گرچه تنها بودم
دختر سنتوری
آهِ سنتورت بود
بارِ دلتنگی من را سنتور
همه بر دوش کشید
عشق دور از منِ دیوانه ی من
از کنارت رفتم
من و سازت بودیم!