صیاد پریشانم
آهو برِ چشمانم
گو صید چه سان سازم؟
آهو شده رامِ من
در حسرت دامِ من
من سخت پریشانم
کاین آهوی دشتم را
در بند چه سان آرم؟
او تشنه ی صیادش
صیاد شده واله
آهو به کجا گیرد
از دست کسان او
وز مردم شهر خود
صیاد پریشانست
گویند که آن آهو
سهم تو نمی باشد
صیاد نمی فهمد
آهو بچه می لرزد
فریاد از آن دستان
دستی که شده زنجیر
زنجیرِ تنِ آهو
دستی که شده چنگی
بر دامِ منِ صیاد
صیاد پریشانست
آهو شده دیوانه
بو تا که به دام افتد!