من خمار خار های آن بیابانم
آن بیابانی که پشتش خانه ی امن شماست
من تمنّا می کنم ...
تا آن که خار آن بیابان بر کف پایم خلد!
گونه ام لب تشنه ی سیلی وصل توست
کو کجا باشد شرار سهم من از در تو؟
من تمنّا می کنم ...
شلاق این غم های تو
رقصیدنی در زیر باران و تگرگ ضربه های محکم شلاق وصلت
کو کجا جلاد من؟
من تمنّا می کنم ...
یا رب چو کوه استواری
پایداری ها کنم
من ضعیفم
لیک من در انتظارم
انتظار درد های نور والای خودم
تا که من همدرد گردم
آه
بی من می خورد غم
این چه رسمش شد؟ خدا!
آه
می دانم که غافل می نشینم
می روم
امّا
عزیزم
تیرهای غفلتم را
یک یک از قلب خودش بیرون کشد
آه
ایزد!
آبرویم حفظ کن
آه
قلب مهربانش را به آغوشت بکش!