.
من دوست ندارم که تو درگیر شوی دوست || درگیر من خسته ز نخجیرشوی دوست
درگیر تو گردیدم و وه دردِ تو شیرین || امّا چه کنم تا ز منت سیر شویدوست؟
دردم مکش و دردِ خودت بر دلم انداز || تا شب همه شب ناله شبگیر شویدوست
امّا دلِ خود بر دل دریا زن و آنگاه || ترسم که نیایی و دلا دیر شوی دوست
عمریست گره بر گره افتاده عزیزا || قلبت به کفم نه که تو تدبیر شویدوست
ساعت ۲:۴۹ بامداد جمعه ۱۴ مهرماه ۱۴۰۲
تهران