اشعار علیرضا یادآر -  Poems by Dr. Alireza Yadar

اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar

دینی به جز عشق می‌شناسی؟
اشعار علیرضا یادآر -  Poems by Dr. Alireza Yadar

اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar

دینی به جز عشق می‌شناسی؟

بغل بغل هوس گریه دارم امّا حیف


بغل بغل
هوس گریه دارم امّا حیف
که آسمانِ دو چشمم نه ابر دارد و نه ... بادِ مهربان آید
که این هوا بشود ساعتى پر از باران
و بوىِ خاک و نمِ کوچه ى دلم خیزد

عجب که روزىِ اشکم چو دل شده آرى
ولى مگر دلِ تنگ و چشمِ همچو کویر
کجاى بومِ جهان صورتش توان بستن
به جز به روىِ پُر از خواهش و تمنّایم
که دشتِ گونه خدایا ببین چه بى آب است
و کربلا شده و العطش شده رسمش 
کجاست فارِسِ مردى که مَشکِ خود آرد
به روىِ تشنه ى بى آبِ من سبو آرد
و از براى سیه رو
مَه آبِرو آرد ... ؟ 

خدا کجاى جهان عاشقى نمى گرید
و آبِ روى غریبى ز غصّه مى خشکد؟
غریب و تشنگى دل
امان خدا رحمى
خدا به این دل حیران و خسته جان رحمى

بغل بغل
هوس گریه دارم امّا حیف
که دستِ بازِ عزیزى دگر نمى بینم
که در برم کشد و روزیم شود اشکى

و هق هق و دمِ گرمى و یک سبد ناله
و خاک پُر شود از شبنم و پر از ژاله

بغل بغل
دلِ من، گریه مى کند خواهش
چه التماس عجیبى
که چشم مى خندد

چه روزگارِ عجیبى که مردم ساحل
شده است نوبتشان صبر خشک صحرایى
کویر گشته خدایا بهشتِ بارانى
قنات کى بتواند کَنَد یکى مُنعم
که آبِ نابِ حیات، پیشِ او ریزد
بسان برگ هاى چنارِ باغِ پاییزى

کویر آمده این جا و عزم باران نیست
و تابِ خشکىِ جان و چشمه ساران نیست