.
۱
امشب بنگر ماه در این شهر تمام است
میلادِ شهِ قلبِ منِ مست و غلام است
۲
عاشق بشوم کاش ز عشقش بگریزم
عشقی به جز آن یارِ جهانگیر حرام است
۳
درویش! کسی ساقی و دلبر مشماری
جز ساغرِ او ساغرِ بیگانه کدام است؟
۴
هر کس که کسی شد ز در دلبرِ من شد
من خاکِ درش گشته و این گوشه مُقام است
۵
قد قال حمامٌ أخذ السّیر من الحُبّ
این دل به برش ای دلِ پرّنده حمام است
۶
هر کس بپرد از سرِ ساقی است نگارا
شادیم در این ماه و شرابی به مشام است
۷
او ترس رها سازد و آید به جهانم
شکراً که دلش بسته و تعقیب مُدام است
۸
یک روز به خود آید و از من نهراسد
آهو شبِ مهتاب به آغوشِ چو دام است
۹
بین گُلرخم از پشتِ نقابش بسراید:
گُل در بر و می در کف و معشوق به کام است
۱۰
یادآر دلا ذوق لطیفی و رفیقش
در این شب میلاد که ابهام بنام است
۱۱
یادآر دلا اختر و خورشید و قمر را
در این شب مهتاب که بارانِ سلام است
.
امضاء: علیرضا یادآر
مهتابِ چهارم بهمن ۱۴۰۲
حوالی ساعت ۲۰