من تشنه ى نگاه تو ام جام مى دهى
بدنام گشته پیش خودم نام مى دهى؟
از دور نور دیده به خارى نمى نهى
قدرى به خار چشم خود آرام مى دهى؟
آنى نگار دل که کنى خار همچو گل
اى گُل ز گلشنِ نظرت فام مى دهى؟
اى جان ز رنگ ناب الهى جان خود
قدرى به لطف بدین شام مى دهى؟
تا آن که شامم بشود صبح آشنا
از رنگ قلب خویش به ایام مى دهى؟
حالا که از کرمت کرده اى نگاه
یک میوه ى رسیده به این خام مى دهى؟
دارم دوباره درد طبیبا عزیز دل
گاهى شفا و گاه تو آلام مى دهى؟
سرچشمه ى جمال جهان نور آسمان
ساقى! ز چشمان خدا جام مى دهى؟
جمعه 5 مردادماه سال 1397 ساعت 02:56