-
راهی جز اعتماد نیست
1395,02,04 13:06
قلبم شکسته سالها دیگر چرا ضماد نیست؟ این گونه با او تا مکن جان دارد او جماد نیست واضح به آغوشش بکش ناگاه او را بوسه کن گاهی که خسته می شود دل طاقتش نماد نیست این آتش قلب منست هر روز او سوزنده تر خاکسترش هست و مگو آتش در این رماد نیست بر مهربانی خدا بر عشق او دل قرص کن در حجله باید صبر کرد حتی اگر داماد نیست آتش بگیری...
-
دلت نگیره نازنین
1395,02,04 13:03
دلت نگیره نازنین فرشته ی روی زمین دلت دوباره تنگ شده که فکر ناجور می کنی دلت رُ به زور می گیری از عشق خود دور می کنی دلت دوباره تنگ شده نترس، بازم پیشت میام فکرای ناجور نکنی بازم فقط تو رُ میخوام عشقمُ باز باور بکن چشممُ اشکال نداره دلت گرفته، تر بکن با گریه هات اشکامُ خیسترش کنُ سرت رُ رو شونم بذار شونه هامُ ترش کنُ...
-
زلال
1395,02,04 12:57
پیش از آنی که زلالت خوانند من تو را زمزم خود نامیدم من تو را مریم خود نامیدم روز اول عاشق چشم زلال تو شدم!
-
عجب آرامشی دارم
1395,02,04 12:57
عجب آرامشی دارم خدایا نگاری مهربان مانند باران دلی دلبسته و لبهای خندان تمام فصل ها فصل بهاران چه کم دارم خدا؟ باران بباران!
-
روز بستان
1395,02,04 12:52
روز بستان که شدم عاشق تو پیش از آنی که شوم عاشق تو تو شدی عاشق من دختر سنتوری! روز بستان نشد از یار دبستانی عشق نشد از همرهی عشق و فراق به تو گویم یارا نشد از قصه ی عشاق بگویم جانا نشد از درد فراق نشد از مرگ حیات عشاق نشد از عشق بگویم دل را آن چنان محو تماشای تو گشتم که فراموشم شد برق چشمان تو برق عشقست عاشقم گشتی و...
-
نرفته دلتنگم
1395,02,03 20:25
تو شیشه ای و کنارِ منی که چون سنگم نگارِ پاکِ من ای نازنین یکرنگم تو نازدانه ی باغی و مثلِ گل نازک حیا کنم که بگویم بگیر در تنگم لباس سدری تو جامه ی سیه پوشید چکاوک دل و دینم شدی تو همرنگم؟ برای یاری این دل قلم به رنگی زن قرار و سرخی سیبم اگر چه بیرنگم دوباره از تو تشکّر سپاس از رنگت قلم دوباره بکش بر تنم که کمرنگم...
-
مضراب تو کو؟
1395,02,03 20:21
دخترک سازِ تو سنتور تو مضرابِ تو کو آن که دزدید شب و روز تو و خوابِ تو کو؟ دخترک باز بزن دست به مضراب بزن آه شد شام غریبان تو مهتابِ تو کو؟ ناز من از چه در این بادیه این سان سوزی رو به سرداب دمی، رحمتِ سردابِ تو کو؟ یار من باز پریشان شو و من را بنواز ضربِ تو، ضربه ی تو، سیلِ تو، سیلابِ تو کو؟ سیم سنتور تو را باز...
-
به یاد من بمان
1395,02,03 20:18
به یادِ من بمان تا من بمانم به یادِ من بمان روح و روانم به یاد من بمان ای نازنینم بمان تا باز از ماندن بخوانم به یادِ من دوباره روز شب کن بگو با دل که غیر از تو ندانم به یادِ من دوباره عاشقی کن بدان قلب توام، آری همانم به یادِ من صداقت را صفا ده به یادم باش ای شیرین زبانم به یادم تا قیامت عشق افروز بدان عشقِ توام تیر...
-
من چلچله ام
1395,02,03 20:14
من چلچله ام ولوله ام باغ و بهارم من هلهله ام شاپره ام زار و نزارم من ساغرم و جامم و من پاک و منم می بر خیز که در دست تو دستی بگذارم لبخند غریبم، لب من را سپری کن ابرم پر دردم که شب و روز ببارم صد سال دگر هم گذرد آنِ منی تو من چه چه باغم بنگر مرغ هزارم من قلب تو ام، جان منی، من تو و تو من حیران شده ام از چه بپرسی ز...
-
مادر بگریست
1395,02,03 20:11
آه از حال دل تنگ که مادر بگریست مادر دلتنگی همسفر با من و با باد بهار سفری نوروزی همه لبخند به لب مادری می گوید: جگرم پیشم نیست در فراقش دلم آزرد خدا... پسرم یادم نیست؟ کودکم در شکمم همدم درد شب ها زادمش تا که ز چشم دگران دور بماند اسپند دود اسپند به پیشانی او تا که به چشمی نشود زخم، گلم ... غنچه ی من شیره ی جان به...
-
دلم از بس میگیره غصه داره
1395,02,03 19:57
دلم از بس میگیره غصّه داره به من میگه که خیلی بی قراره دلم بارونیه دلتنگ چشمات سیا شد روزگارم رنگ چشمات چرا خورشید تو رُ هر روز می بینه ولی بی تو منم دنیا همینه خداوندا مگه خواستن گناهه؟ چرا سهمِ دلِ من درد و آهه؟ خداوندا دیگه دل تو دلم نیست چیکار کنم خدا دسِّ خودم نیس خدایا یه نگاهت کارسازه همه رنگا پیش تو رنگ می...
-
جوجو
1395,02,03 19:46
تو زلالی مثِّ بارون تو زلالی مثِّ آب تو شکوفه تو ستاره تو دلِ پاکِ منی خودِ شبنم خودِ ژاله رویِ لاله تو برام برگ گلی تو جَوونه توی باغچه تو صدایِ شاپرک وقتی که پر میزنه تو سکوتِ مبهم من همه شادی و غم من تو برام یه قصّه ای قصّه ی بارون و باد قصّه ی جوجه ی سرمای بهار نوکِ کوچولوی جوجو چه قشنگ بنفش میشه جوجوه یخ میکنه...
-
عشق است
1395,02,03 19:44
عشق است که دلدار مرا واله و شیدا کرده عشق است که معشوق مرا محو تماشا کرده عشق است که طاووس مرا مرغ بهشتی مرا هر چند قشنگ است ورا ساغر زیبا کرده عشق است که لبخند غریبی به من و یار زده عشق است که چشمان تو را باز فریبا کرده باز پنهان شده ای باز گریزان به کجا باز هم عاشقم و عشق تو را عشق هویدا کرده غصّه خوردی و چو شمع آب...
-
شیوه چشمان تو
1395,02,03 19:42
دم به دم شیوه ی چشمان تو ام می کشدم با که گویم غم هجران تو ام می کشدم بیش و کم بند به دستم زده ای باز نکن گرچه بیماری زندان تو ام می کشدم این و آنِ من دلخسته بمان شاهی کن قیل و قالِ لبِ خندانِ تو ام می کشدم هر نفس شادتر از قبل شوم شوق وصال! شوق عرفانی توفان تو ام می کشدم در صدف گوهر تکدانه ی من آب زلال قند شیرین تو...
-
عشق آمد
1395,02,03 19:29
عشق آمد خواب ما را پاره کرد عشق آمد نام ما آواره کرد عشق آمد جان ما را پاک سوخت عشق آمد جامه ی مستانه دوخت عشق آمد چون نسیم روزگار عشق آمد همچو رگبار بهار عشق آمد همچو توفانی مهیب عشق آمد تا شود در خون غریب عشق حالا آشنایی می کند عشق در جانم خدایی می کند عشق مخلوق عجیب کردگار عشق اوّل ذات ناب کردگار عشق را اوّل خدا...
-
در پی او
1395,02,03 19:21
باز دوباره والهم در پی او به کوی و کو باز دوباره تشنه ام تشنه ی گفتگوی او باز خمار غربتم غربت غار بی کسی جام مرا شراب کن جرعه بده سبو سبو باز بیا به یاس دل جرعه ی ناب آب ده یاس فسرده خشک شد در پی بوی آبرو نقش رخت ز بوم دل هیچ نبُردم نَبَرم باز دوباره می کشم ابرو چال و چشم و مو باز بگویم که بیا سر برِ دیوار گذار مست...
-
خانه نشین می شوی
1395,02,03 19:17
خانه نشین می شوی باز غمین می شوی در دلِ دیوانه ام باز طنین می شوی دار و ندارت منم حالِ نزارت منم ماه منی صبر کن نور جبین می شوی اهل زمین نیستی مرغ پریشان من بار دگر پر بزن اهل زمین می شوی؟ ساغر شیدای من جام فریبای من شرب مدام منی از چه حزین می شوی؟ فتح و فتوح منی شادی روح منی گر نشوی قلّه ام باز همین می شوی آن که تو...
-
جام مرا شراب کن
1395,02,03 19:12
بام مرا خراب کن جام مرا شراب کن نام مرا ببر دوباره چشم من پر آب کن شام مرا سپیده کن نور به روی و دیده کن سنگدلی نکن بیا رحم به آفتاب کن وهم و سراب دل مخوان مرا و خوبِ خوب باش هر چه بگویی آن شوم نظر به این سراب کن کلاغ قصه ات شدم جرم من سیاه نیست من هنر خدای تو جامه تن غراب کن کار خطاست کار من بار گناه بار من زلال من...
-
دلم غمگین است
1395,02,03 19:08
تا زمین هست و زمان هست دلم غمگین است غم شیرین درونم به خدا شیرین است از چه این بار به این شیوه مرا یار کشد؟ شیوه اش هر چه بُوَد کشتن او دیرین است شام هجران سحرش کن به خدا سوخته ام بار إلها سر شیدایی من پایین است مردم پاک نظر بر من دل خون آرید من دعا می کنم و لطف شما آمین است من به جز خیر برای دگران خواسته ام؟ از چه...
-
باز هم آمد و باز از در خود راند مرا معشوقه
1395,02,03 19:06
باز هم آمد و باز از درِ خود راند مرا معشوقه خود بگوید که چنین کرد جفا باز چرا معشوقه او مگر همچو من از درد نمرده است مگر شیدا نیست با که گوییم نکرده است بما هیچ وفا معشوقه جانم این بار چو آن بار به در آمد و حال و زارم است نیک دانم بدهد عمرِ دگر باز به ما معشوقه دل مگر حاجتش از دیدن دلدار خدا افزونست تا بدین قدر نمانده...
-
صیاد به دام افتاد
1395,02,03 19:02
صیاد به دام افتاد در دام تو ای آهو دام تو به چشمانت چشم سیه و مستی کان بر رخ او انداخت تا صید کند صیاد صیاد شدی آهو این شیوه ی صید تو حیران جهانم کرد آری که به بند تو عمریست گرفتارم ترسم که من از بندت یک روز جدا سازی ای آهوی صحرایی رحمی به دل زاری چشم از دل دیوانه یک لحظه نگردانی تنهای جهانم من من را ز سرت حیفست روزی...
-
آهو شده صیادی
1395,02,03 19:00
چندی تو بیا آهو صیاد شو گر خواهی من صید پریشانت دامی به ره من نِه بر خیز و شکارم کن من نیز به دام تو آیم چو شود ممکن بر خیز و به بندم گیر از ترس رها می شو من واله و شیدایم آهو بره ام شیرین بر خیز غزالت را آزاد کن از هجران صیاد چرا خاموش؟ نومید از این نخجیر دستش ز چه بنهاده بر دست خداوندا ؟! آهو بچه می لرزد از خلق نمی...
-
دریا
1395,02,03 18:57
به کدامین گناه شکنجه شدن؟ تا به کی ز دوری یار از فراق نالیدن؟ تا کجا برای دیدن یار از رهی دگر رفتن؟ تا به کی سر به زانوی غربت به دیار و به غربت بردن؟ تا به کی تو نباشی و باشم؟ تا به کی تو بخواهی و خواهم؟ تا به کی خواهش از جهان که من خواهم؟ یار من گل باغ است خار از چه خوانیدش؟ تا به کی شکنجه شوم؟ تا کجا بر سرم کوبید؟...
-
خون
1395,02,03 18:50
آن زمان عاشق بخوانم تا مرا همراه معشوقم برای عشق در خون خفته بینی راز می گویم که در خون غلت خواهم زد آن زمان عشق مرا ایزد کند تأیید باز هم در انتظارم انتظار!
-
لباس یاس و ریحان
1395,02,03 12:00
گنج من آخر تو را در گنجه پنهان می کنم عاقبت بر تو لباس یاس و ریحان می کنم خوب من روزی دو چشمم خانه ی امنت کنم صاحب آن سفره را در خانه مهمان می کنم در دهان قلب تو از شهد چشمانم نهم جان خود مست از شراب جام چشمان می کنم راز می گویی دلم را موج آن مژگان ببرد شورم افزون می شود موجم که ویران می کنم اعتراضی می کنی دیگر...
-
مقام سگی
1395,02,03 11:56
به من مقام سگی داده اند مرا بپذیر سگی که پر شده از فاصله به سر زنجیر منی که همچو سگان پارس می کنم وحشی منی که بی تو غلافم منم تو را شمشیر کدام لقمه به پیش کام من بردی که از وفای تو دل گشته مست عالم گیر وفای بی شک سگ را جهان ستوده و تو به لطف ناز وفایم شدی مرا نخجیر ز خشم های پیاپی ز غرشم مرهی بیا بیا شب تارست دگر مشو...
-
یاسمنت مال منست
1395,02,03 11:53
بوی بستان غمت مستی مشک ختنت مال منست لب شیرین، عسلت؛ نوشداروی تنت مال منست سر و دستار منت، جامه ی شب های سیاه عدمت، همه ارزانی تو سایه ی چتر بدنت مال منست خون من را بطلب، پای به احساس بزن، فاش بگو: سر و دستارِ تو، کافورِ تو، بندِ کفنت مال منست باز من عقده گشایم بر لب سفره نشینم پیش تو چشم بر گوشه ی لب های تو، آب دهنت...
-
نوشدارویی به نام مرگ
1395,02,03 11:50
نوشدارو مرگ باشد گاهگاهی گاهِ آن، آن را رسان مَرکَبِ بی جانِ تن گاهی ندارد تابِ جان را جابجا کردن خداوندا بده یا تابِ آن یا مرگِ این آسان رسان گاهی از انگشترِ تن، خسته می گردد تنِ انگشتِ جان بار إلها بشکن آن انگشتری را یا به انگشتِ حزینِ این دلِ دیوانه دستی از محبّت مرهَمی از آسمانهایت رسان های ای خوبم ... فرشته! مرگ...
-
بی ناله
1395,02,03 11:44
معنای گریه های تو را دنیا نفهمید بابا نفهمید مادر نفهمید خواهر که به آغوشت کشید و ناز کرد و دلداری ات داد حتی غروب اشک های گرمت را بالش که خیس شد هرگز نفهمید مستانه ام! یک بار دیگر بی صدا باران شدی و من با اشکهایت گریه کردم بی ناله بودی ناله کردم!
-
خشم
1395,02,03 11:41
از لب شیرین تو هم ناسزا هم خشم چون شهد و عسل!
-
سرزنش
1395,02,03 11:39
با اهل سرزنش بگو داستان ما... نه داستان تلخ غم دیگران بُود نه داستان شادی پاک پیمبران غمنامه ایست که آری خدا خودش بر خوب و بدهای چشمتان با التماس ما نیکو نگاه می کند هر بار شکر او صدبار خواسته ام که خدا نقش گرگ را یا کرکسی به ما نسپارد نگاه کن... ما خوب قصه ایم بیا صبر کن کمی تا جوجه ها بشماری پاییز مانده است یلدا...
-
بند من را از سر خود وا مکن
1395,02,03 11:35
آهویم را از چرا کردن گرفتم بند صیادی من آن پیکر رنجور را زخمی نمود آه آهو دست از صیاد تا کی می توانی بر نداری صبر کن سفره ی صیاد تو بهتر ز دشت و باغ شد؟ آه می لرزی دوباره آهوی وحشی چرا سرگشته ای؟ باز اینک در پناه دست صیادت خزان میخزی خواهش کنان صیاد در کارت شده؟ باز می بینی که صیادت به دندان دست خود را می گزد؟ باز...
-
برخیز و غزل های مرا پاره پاره کن
1395,02,03 11:32
برخیز و غزل های مرا پاره پاره کن تا آن که رها شوی بیا فکر چاره کن من لب زده ام بر لب بشقاب خالیت این لب زده را باز بیا نیم خواره کن فریاد بزن من نشوم از «تو»ام جدا هاجر نشوی زمزم من کار ساره کن بر من تن من جامه ی عریانی منی دیبای دل خود به دلم هم قواره کن هر چند به دیدار تو با پای آمدم بر تکسوار قصه ی خود، خود نظاره...
-
قحطی حیوان
1395,02,03 11:29
گویند بهشت حور و غلمان دارد شهریست که سرزمین ریحان دارد گفتی که مرا با گنهم منتظرند؟ گفتم پ ن پ قحطی حیوان دارد
-
آرزو دارم که در خون بینمت
1395,02,03 11:26
آرزو دارم که در خون بینمت در لباسِ رازِ گلگون بینمت لیلی از رشکت کشد موی سرش ژرف تر از چشمِ مجنون بینمت باز هم مسحور گردم باز مست با دلی محزون و مفتون بینمت تا به قربانگاه همراهت شوم آنک از نخجیر ممنون بینمت تیغ ابراهیمیا حالا بِبُر بو که در خونابِ جیحون بینمت من کنون دیوانه و مست توام شوق دارم در شبیخون بینمت
-
لیلای من
1395,02,03 11:22
لیلای من مجنون شدم سر را بنه بر پای من با عطر خوش بوی تنت تعبیر کن رؤیای من لیلای من لیلای من ای یار خوش سیمای من ای دختر باران و گل ای ساغر زیبای من برخیز و جامم باده کن جان مرا آماده کن قدری بزن لعلی به لب لب را بنه بر نای من برخیز و اینک ولوله شوری نما با هلهله قامت بیارا در برم ای دلبر رعنای من افسوس کن با غنچه ات...
-
تازگی ها به تو می بالم و تو نیز به من می بالی
1395,02,03 10:55
تازگی ها به تو می بالم و تو نیز به من می بالی زانویم در بغل و پیش سرم جایِ سرِ تو خالی تازگی ها نفسم بوی نفس های تو دارد آری آمدی رفتی و بر کلبه ی دل پهن نمودی قالی راست گفتی که تو نقاش گل قالی این دل بودی گره ی عشق به انگشت محبت گره هایی عالی حسرتم شد که بمانی و میسر بشود دیداری حیف اما که تو رفتی و نشد صحبت و قیل و...
-
حالا که روزگار به ما رو نموده است
1395,02,03 10:50
حالا که روزگار به ما رو نموده است صیاد را واله آهو نموده است چشمانِ پر امید مرا فتح کرده ای اشکی غبارِ دلم جارو نموده است دیگر بهانه نکردی دیگران هستند عشق است که باد صبا همسو نموده است هر چند در جمع نشینم پر از سخن در دل فغان تو هیاهو نموده است این قصه ی تو است که آری دل مرا دیوانه وار به جست و جو نموده است شرمنده از...
-
تازگی ها به دلم افتاده
1395,02,03 10:47
تازگی ها به دلم افتاده که خورم از لب لعلت باده تازگی ها به دلم افتاده بِروَم با تو لب آن جاده تازگی ها به دلم افتاده که برایم بشدی آماده تازگی ها به دلم افتاده بسرایم غزلی خوش ساده تازگی ها به دلم افتاده که شوم مست و کمی افتاده تازگی ها به دلم افتاده که تویی دلبر و من دلداده تازگی ها به دلم افتاده هوسم گشته شوم سرداده...
-
نغمه شیرازی
1395,02,03 10:44
عزیزم یار شیرازی بیا تا آن بهارِ باغ های شهرتان را به یاد آریم به دنبال منِ اهل سفر لبخند بر لب آمدی پس از آن راهِ سختِ پیچ در پیچ به پای خسته ات برای دیدنم تا آخرِ شیرازتان شبی تاریک با یک دسته گل از مهربانی... آمدی مرا دیوانه ی مهمان نوازی های خود کردی عزیزم بنازم شیوه ی مهمان نوازی های شیرازی عزیزم گرمسیری یار...
-
بو تا که به دام افتد
1395,02,03 10:14
صیاد پریشانم آهو برِ چشمانم گو صید چه سان سازم؟ آهو شده رامِ من در حسرت دامِ من من سخت پریشانم کاین آهوی دشتم را در بند چه سان آرم؟ او تشنه ی صیادش صیاد شده واله آهو به کجا گیرد از دست کسان او وز مردم شهر خود صیاد پریشانست گویند که آن آهو سهم تو نمی باشد صیاد نمی فهمد آهو بچه می لرزد فریاد از آن دستان دستی که شده...
-
گونه ی خیس مرا باور کن
1395,02,03 10:08
مادری می گوید: طفل دیروز من امروز پریشان گشته گوشه ای خیره شده همچو دیوانه شده به گمانم کودک دیروزم شده عاشق، آری عاشق دلشده فریاد کند: مادرم! آتشم بود ولی بر سر آن خاکستر شعله ور شد چو نسیم آمد و رفت عشق چون آتش جان می ماند جانِ عشاق چو شمعی سوزان پرِ پروانه و شمع و گل را همه را آتش عشقست که می سوزاند. مادرم کاش تو...
-
تبسم کن
1395,02,03 10:01
تبسم کن تبسم کن که خورشید به لبخند تو از آفاق آید منِ پژمرده هم محتاج پرتو تبسم کن تبسم کن که آن چشمِ سیه پوش کنار خنده ات دل را چه سازد! تبسم کن چشم من چشم سیاهت همان چشمی که در خود یک غم شیرین نهان داشت معلم راز چشمت را به من گفت تبسم کن که با ناز لبانت من افتاده در شوری بیفتم
-
بی تو با سنتور تو
1395,02,03 09:56
آن سازی که گمان می کردم سنگ راهم بوده آن که می ترسیدم که بخواهی او را و نخواهی که به آغوش کشی تا در آغوشت هست لحظه های بی تو بودن ها را همه با تو می کرد گرچه تنها بودم دختر سنتوری آهِ سنتورت بود بارِ دلتنگی من را سنتور همه بر دوش کشید عشق دور از منِ دیوانه ی من از کنارت رفتم من و سازت بودیم!
-
دیگر از عاشق شدن افسرده ام
1395,02,01 18:08
دیگر از عاشق شدن افسرده ام وقت شیدایى گذشت و من کنون پژمرده ام از چه مى خواهى غزل گردد دو خط شعر من قافیه سازى ردیف و وزن گفتن هم بس است حوصله دیگر ندارم تا براى انجمن حالت کشفى دهم شعرم مبادا کف زنى با آخرین بیت قشنگم باوفا! هاى "نیما" خوب شد این شعر را از لا به لا ىِ گم شدن کردى برون هان پسر نیما دمت گرم...
-
آن قدر هست دلم عاشق چشمان سیاهت که نگو
1395,02,01 16:19
آنقدر هست دلم عاشق چشمان سیاهت که نگو تیر کم زن بنگر چون شده قلبم ز نگاهت که نگو گر نگاهم نکنى هجر تو بر تن بنهد سنگ فراغ رحم کن حضرت دلدار که گشتیم تباهت که نگو دیگران آه به چاهِ تو فکندند که تأدیب کنند بى نوا آن که ندانست چه آبست به چاهت که نگو روز اوّل که در این بادیه رفتم که بیایم پیشت هیچ ترسى نه به دل بود ازین...
-
آرزوى مرگم
1395,01,27 12:50
هنوز آفت جانى هنوز اى صنمم هنوز سرو چمانى هنوز هم چمنم اگرچه بت شکنم، خون جان دهد پیوند شکسته هاى بتى که باز مى شکنم دوباره بر کف جانم ببین طبر دارم خدا ببین چه پرستم سپس چه مى فکنم ببین که سرو بلندم به خاک افکندم فغان که خاکم و تکه ... تکه گشته تنم آهاى جام شکسته که نقش ایوانى منم که از سر مستى تو را شکسته منم چگونه...
-
چرا من هم؟
1395,01,18 21:24
گور بابای فلانی من که مخمور میم من نمی گردم به دنبالش بیاید او پیم من که شبگرد جهانم او مگر فوضولمست کاو بپرسد از چه قزوین یا که رشتم یا ریم گر مفتش هست گوییدش که مشتش می زنم ربط دارد من سیاوشم و یا جم یا کیم من خوشم می آید از دور خودم چنبر زدن گرچه کودک نیستم فَنّانِ فنِّ لِی لِی ام عاشق اسکی به برج تیر و در شهریورم...
-
ساعت آدینه
1395,01,18 21:20
دل من سخت گرفته تو بیا کاری کن چه کنم گوشه نشینم تو بیا یاری کن غمتان آتش دل را چه فزون می سازد باز شرمنده ام ای یار تو غمخواری کن گلِ من خارِ تو و همرهِ دستان تو ام نظر لطف بیا بر من و بر خاری کن به بیابان چه کند ابر بهاری؟ احسان دل ما را تو کنون صفحه ی گلزاری کن سفری کرده ای و راه تو را معشوق با سرِ خاکِ رهت همّتِ...
-
این جمعه
1395,01,18 21:16
هوای سینه ام این جمعه بارانی شده است دلم هوایی یار مهربانی شده است به شیشه های پنجره ی چشم ژاله می خشکد سروده های زمینی چه آسمانی شده است به چشمه سار ادب جرعه جرعه می نوشد غروب جمعه هر آن کس که جاودانی شده است بکوش حضرت ساربان اشتران هی زد؛ اگر ... چه جا نگذارند آن که کاروانی شده است شنیده ام افول کرم های شب نزدیک است...