دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟
دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟

زندگی عشق

گل من خار نداشت

و دلم غمگین بود

که چرا مثل پرستو به قفس افتادم

که چرا دور ز گل افتادم

زندگی، عشق، اسارت همه شان یک جا بود[1]



[1] سروده ای در پاسخ این شعر که شاعرش را نمی شناسم:

گل اگر خار نداشت

دل اگر بی غم بود

اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود

زندگی، عشق، اسارت

همه بی معنا بود