دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟
دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟

رکب خوردم ز تو دیشب


رکب خوردم ز تو دیشب

تو گفتی بوسه ام آن ساعت موعود

نمی خواهد کنی

معذور داری ناز لبهایم

چه بهتر از لب شب های پیشینت

گمان کردم که می خواهی ببوسم لیک

میترسی بسوزد باز لب هایم

که میترسی بسوزد باز لب هایت

ندانستم که می ترسی

نسوزاند لبت این خون به دل را مثل آن شب ها

و می ترسیدی از این که

خدای ما نکرده

یخ شده لب های آتش گونِ خونینم

و من دیشب خودم را جای تو

یک بار دیگر بوسه کردم

و تو دستت به قلب خود نشاندی؟

بوسه کردی دست خود جای منت؟ نه؟

قلب تو گر بوده ام دیگر چه معنایی،

که گویم جای من قلبت؟!

نمی دانم که بوسیدی مرا دیشب؟

نمی دانم؟

اگر چه عشق می داند

همان گونه که می گفتی!

تو بوسیدی مرا خسته

و تنها

نا امید از آن غم شیرین دیرینت

تو بوسیدی مرا و جان خود را زیر و رو کردی

دوباره عزم دل کندن نمودی

کی توانی؟

کی توانی؟