عمر ما آخر سر آید خیز تا عاشق شویم
از تن خود وارهیم و از کنون فارغ شویم
در کتاب عاشقی چون واژه سرگردان شویم
واو سوگند سما واللیل و والطارق شویم
دست در انبوه گیسوی بتی خوشبو بریم
بوسه ای دزدیم آنک حضرت سارق شویم
من نمی دانم دگر باید چه سازم خود بگو
بار الها خود چنان کن تا چنین لایق شویم
عاشقی شیرین بود اما بسوزد جان و تن
هیزم آتش بشو برخیز تا عاشق شویم