رنگی از عشق زدی جانم و سویی رفتی
من و رنگی دلکش
من و رنگی
من و نقشی که نگهداری آن مشکل بود
و ره عشق همان لحظه ی اول نَفَسی آسان بود
بعدِ آن، خنده ی شلّاق که بر سر می کوفت
در رهِ عشق مجازات چه خوش بود و نبود
همه آوارگی ام گوشه ای از توفان ها
و دل موج نشینم ...
چه بگوید ...
آن که آرام گرفته است ...
به ساحل ...
به کران ها
فروردین 90