اشعار علیرضا یادآر -  Poems by Dr. Alireza Yadar

اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar

دینی به جز عشق می‌شناسی؟
اشعار علیرضا یادآر -  Poems by Dr. Alireza Yadar

اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar

دینی به جز عشق می‌شناسی؟

شعر نو «کودک آلا، نخل والا»

شعر ۳۳۹

.

میان جنگل نخلی

کنار برکه‌ی آب

زنی شبیه فرشته 

که نام «آلا» بود


و گیسوان بلندش جنون و غوغا بود

دو ‌چشم پاک عزیزش عجیب شهلا بود


و کودکش که دهانش

گرفته سینه‌ی او

کنار ساز بزرگی

سرش به شانه‌ی مردی نهاده آرام است

ز پاکیِ زنِ جانش چو‌ کودکی گشته

همان که نام عزیزش،

غریب،

«والا» بود


یکی بیاید و آهسته گویدش والا:

چه شوق داری عجب!

یار او دگر باشد


بگویدش تو ندانی؟

فرشته‌ای که کنار تو خفته می‌دانی

فرشته‌ای که تو را بال و پر شبی می‌داد

شکسته بال و پرت را

خبر نداری تو؟

شکسته بال و پرت را 

غریب باید ماند


سکوت می‌کند او و …

نخل گریه کند

و آسمان بزند نعره‌های توفانی

و برکه خسته شود

شیر می‌میرد


صدای دیگری آید:

دروغ باشد و‌ پاک این نگارِ نابِ دلت؛

و کودکی که به آغوش اوست

کودک توست!


و شعر می‌شود الهامِ کودکی گریان!

و شعر می‌شود آن چشم‌ و قلب جاویدان!

و شعر می‌شود آن نغمه ای که زن سر داد:


که کودک تو و شعرت حرام زاده نبود[؟/.]


امضاء:

علیرضا یادآر

ساعت ۱۲:۰۸ جمعه ۵ مرداد ۱۴۰۳