جگرا تیر به قلبِ تو نباید بزنم
دلِ دیوانه ی خود را ز روانت بِکنم
منِ شیدا که دلت را ببرم تا به هوا
به هوا تا ببرم لرزه بیفتد به تنم
نوبتِ عاشقی ما که گذشته است جگر!
خبرت نیست ز دردِ دگرم در بدنم
خبرم گر برسد بیش و کمی فاتحه خوان
و چه بهتر که ندانی که خریدم کفنم
روضه خوانی نکنم تا که پریشان بشوی
به تو گویم که به شادی بروم در وطنم
به خدا بنده ی عصیانگر او بودم و مست
همه دم رخ بنمود و به رخش رو نکُنم
ز کَرَم هستی و دانش به مَنَش داده و درد
چه شود گر نشود قلب به نامش بزنم
همه دم گرچه خدا گفته محبّت بکنید
مهربانی ننمودیم به انسان و غنم
جگرا گر دلت آتش زده ام باز ببخش
ستمی به خود نمودم که عزیزا تو، منم!
به خدا مرگ رسد، حُزن به دل، خنده به لب
خبرِ هول رسید و غوثها بر کفنم
پنجشنبه 12 دیماه سال 1398 ساعت 01:06