اشعار علیرضا یادآر -  Poems by Dr. Alireza Yadar

اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar

دینی به جز عشق می‌شناسی؟
اشعار علیرضا یادآر -  Poems by Dr. Alireza Yadar

اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar

دینی به جز عشق می‌شناسی؟

شعر ۳۶۸: غزل «پیش چشمش خویش را افسوس رسوا می‌کنم!.»

آمد و تاراج کرد و من تماشا می‌کنم || پیش چشمش خویش را افسوس رسوا می‌کنم!.


در شوکم از چه مرا از خاطراتم کنده است || بی‌وفایی می‌کنم یا خویش پیدا می‌کنم؟


آمده چون طعمه بر کامِ پلنگی در شکار || رفته در آن لحظه و هر لحظه غوغا می‌کنم


جمله قلبش من شدم باور نمی‌کردم چنین || در درون قلب او با این جنون جا می‌کنم


بوسه ها بر کشور جان و تنش آن شب زدم || وه شگفت از آن‌چه من با مُلک دارا می‌کنم

(خواب شیرین … آن چه من با مُلک دارا می‌کنم؟!.)



۲ آبان ۱۴۰۲

ساعت ۱۴:۵۳

تهران، اوشان