خانه
عناوین مطالب
تماس با من
اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar
دینی به جز عشق میشناسی؟
اشعار علیرضا یادآر - Poems by Dr. Alireza Yadar
دینی به جز عشق میشناسی؟
مرا می شناسی؟!.
ادامه...
برچسبها
غزل
رنج
ساقى
اسب
طبیب
پاییز
هنر
لب
وصال
مثنوی
سفر
دعا
ترس
خدا
جنون
شیدایی
فراق
حافظ
کودک
خنده
آتش
امید
شیدا
مهربانی
اشک
نگار
غم
دیوانه
درد
قلب
سرایش
رباعی
آغوش
دو بیتی
مرگ
گریه
دل
دلتنگی
عشق
شعر نو
شعرها:
همه
شعر ۴۱۷: غزل (قصیده) لبش پر خنده شد از کیمیایم عشق و زر گفتم!
چه واژهای در ذهنت تداعی شد؟!.
آمار : 61452 بازدید
Powered by Blogsky
آشغال و کیمیا
آن شب آشغال گریست
از دردِ کثیفى
ولى خوشحال بود
بر سر کوى یار فتاده
دیدارگرانِ یارِ مهسیما
به دیدارش مى رفتند
دلش مى تپید
لگد مى شد
دلش مى شکست
و تنگ مى شد
امّا مى دانست
محبوبش
آن قدرها تواناست که
حتّى آشغال را به نظر
کیمیا کند
شعر سپید
یار
دلتنگی
امید
کیمیا
دیدار
گریه
دل
شادی
غم
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1398 ساعت 19:16
4
1
2
3
صفحه
4