شعر ۳۶۶:
۱
گفت به من بیخبر، پیش طبیب دگر،
گر بروی کشتمت، شاهد پُر شور و شر
۲
نام طبیب دگر، بردم و افسرده شد
غیرتِ او برفروخت، آن صنم خوش اثر
۳
گفت مبر نام من، جانِ منی جامِ من؟
مست طبیبان مشو، آب رخ من مبر
۴
گفت نگر بر رُخم، وین کمر گشته خم
کودک بیمار من، خستهی بیبال و پر
۵
گفت بخوان نامهام، نامهی پر ژالهام
لالم و آلالهام، گوش بکن ای پسر
۶
صبر نما بیوفا، بس بنما آن جفا
غوره چو حلوا کنم، خشکلبت باغ تر!.
۷
یاد مرا گر بری، یاد تو من کی برم؟
سینهی شیرینِ من بنگر و برگیر بر
۸
گفتمش ای بیوفا، صورتیِ با صفا
آبیِ صافِ توام، چرخِ تو، بیپا و سر
۹
چرخ و فلک بوده ام، وقت شفق بوده ای
سرخی مغرب تویی، زردی مشرق بخر
۱۰
اسب مرا زین نما، لطف به «آزین» نما
این یلِ ایران زمین، بیشتر از صد نفر
۱۱
خون بچکد از برش، داروی سهراب ده
تاب چه گویی بیار؟ رستمِ شهرِ پدر!.
۱۲
موبد زردشتیام، آتش دیگر بزد
مُرد عزیزِ دلت، کودک و این بار و بر
۱۳
آتش دیگر بزن، رسم محبت چه شد؟
کودک جان گشته ای، بالغ فرخنده فر؟!.
۱۴
گفت که جان توام، کی برهی از برم
هم نروم از برت، سخت بکوبم به در
۱۵
شاهد و شهدِ تو ام، کودک و مهدِ منی
سوی تو آیم مها، از سفر و در سحر
۱۶
درد تو درمان منم، بی تو چه جان میکنم
جان مکن ای جان من، بیتو بمیرم نگر!.
۱۷
جانِ جواهر تویی، گوهر یکتا منم
جان و جهان مینهد، جان به فدای گهر
۱۸
ای گُهرِ شادِ من، آبیِ شهدادِ من
سبزترینِ توام ساقیِ جامِ هُنر
۱۹
گفتمش ای جان جان، شادی روح و روان
جز تو که یادآر نیست، همسفرم ای سفر!.
۲۰
یادی و یادآر من، داروی بیدار من
ای خودِ هشیار من، نامِ مریضت ببر
امضاء:
علیرضا یادآر
ساعت صفر جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳
ویرایش اول: یک بامداد