دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟
دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟

دخترک آمده امشب که شوم مست به رؤیاى وصال ...


دخترک آمد و لب های مرا بوسه بزد؛ رفت که رفت؛
روز و شب هاست خدایا که خیالش بخلد: رفت که رفت؟

کی توانم که تمنّا بکنم کاش نمی آمد او
شادی اش مانده و گاهی بُکُشد: رفت که رفت.

دخترک آمده امشب که شوم مست به رؤیای وصال
کاش این خواب خوشِ دلشده آخر نشود؛ رفت که رفت؟

لا اقل کاش نویسد و بگوید که چرا  آمد و رفت؛
درد حیرانی ما را کَمَکی کم بکند؛ رفت که رفت؟

حافظا این که سرودى که شوم متّفق روى چو گُل
ما غنیمت بشماریم ولى دل شمرد: رفت که رفت.

قدر معشوقه و دیدار بدانى چو گُل از دست دهى
روز و شب اشک بریزى تو از آن داد و ستد: رفت که رفت؟

هر چه شادى برسد بر تو در این عُمر که چون باد دود،
همچو آن بوسه ى شیرین پریوش نَبُود. رفت که رفت.

هر چه هم درد کشى اسبِ زمان شیهه کش و مست رود 
در شب مرگ بگریند که تنها برود؛ رفت که رفت.

وقت شادى و به غم غیر لب یارِ نیاید نظرت
چون مسیحاست لبش آن که به شهوت نچرد: رفت که رفت؟