دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟
دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

دَفْتَرِ شِعْرِ دُکْتُرْ عَلیرِضا یادآر

آیا دینی بِه جُز عِشْق، می‌شِناسی؟ آیا؟

گیسوی دخترکان


شعر سیصد و هجدهم



۱ همه‌‌ی شهر پریشانِ من مست شدند || وحدتِ عشق عیان است که یک‌دست شدند


۲

گیسوی دخترکان ریخته بر شانه‌ی‌شان || دلِ دیوانه‌ی من خانه و کاشانه‌‌ی‌شان


۳

پسران اشک به چشم و دلشان می‌لرزد || چه غریب‌ آن پسرِ خسته که او می‌ترسد


۴

همه‌ی شهر دلش پر هیجان، آتش و شور || بفرستند گُلِ بوسه به این عاشقِ دور


۵

همه‌ی شهر مرا نامِ مرا می‌خوانند || چه شده فاش شده قصه‌ی دل می‌دانند؟


۶

همه‌ی شهر شده قاصدکِ خوش‌خبری || کودکی اشک بریزد که مرا کی ببری؟


۷

همه‌ی شهر شده باغِ گُلِ سُرخ و بهار || در زمستان گُلِ نرگس شده لب‌های نگار


۸

در ترافیک چرا دود نمی‌بینم من؟ || نخل می‌خندی و خرما ز چه می‌چینم من؟


۹

این اتوبان دراز از چه شده جنگلِ راز؟ || سقف بر سقف زده طاقِ گُلی دخترِ ناز


۱۰

هر قدم لاله بخندد که نگاهش بکنم || نظری بر رخ زیبای چو ماهش بکنم


۱۱

روی آن پل دو هزار عابر دیوانه نگر || پُلِ گُل‌های تر و تازه و شادانه بخر


۱۲

همه‌ی شهر شده فرشِ چمن دشت و دمن || هر قدم یاس نگر سوسنِ ناز و نسترن


۱۳

گُل ساناز لطیفانه صدایم بزند گوشه‌ی باغ || گُلِ مریم چو کبوتر دلِ او آتشِ داغ،


۱۴

برسد بال زنان، سینه گشاید به برم، || گویمش فصل بهار آمده ای روحِ ترم


۱۵

همه‌ی شهر گُل مریم و نرگس گشته || جان گرفته‌است دلِ ساده‌دل و دل‌خسته


۱۶

کوچه پس‌ کوچه‌ی خاکی شده یک گوشه‌ی دنج || دل انگوری و تاکی شده یک گوشه‌ی دنج


۱۷

دست‌ها شاخه‌ی زیتون و همه تاج شده || در زمستان همه‌ی شهر پُر از کاج شده


۱۸

این درختان که خزان خسته شد از صحبتشان || آتشی هست درونِ دل و در قامتشان


۱۹

کوهِ یخ بینی و در دل همه آتش دارند || آتش عشق از آن سینه‌ی سینا زایند


۲۰

کهکشان مستِ من و گیسوی پُر چین نگار || کل منظومه شده جاده‌ی تو، … کهنه سوار


۲۱

دستِ پُر نازِ فرشته بنوازد دل من || آه ماندی و شدی هم‌نفسِ منزلِ من


۲۲

آه خورشید به من خنده نموده‌است دلا || که رُخِ ماه تو در حال سجود‌ است دلا


۲۳

ماه لبخند زند گوهر عرش آمده است || گوهری از صدفِ عرش به فرش آمده است


۲۴

آمدی قلب مرا رنگ محبت زده ای || باز هم دل شده تاراجگه و میکده‌ای


۲۵

آمدی قول و غزل گویم و شیرین گردم || باز هم عاشق و دیوانه‌ی دیرین گردم


۲۶

آمدی کهنه‌شرابی به لب خود بزنی || آمدی دل ببری جان بدهی دل بکنی


۲۷

آمدی رقص کنی سُرخ شود گونه‌ی من || روحِ من را بکشی در بر و در آخر تن


۲۸

آمدی رنگ شفق شد همه‌ آفاق ببین || دل من ابروی دلداده از آن طاق ببین


۲۹

آمدی بال‌زنان کفترِ افلاکیِ من || تا نوازش بکنی این بدنِ خاکی من


۳۰

آمدی جمله شوم جان و جهانم گردی || آمدی عطرِ خوشِ روح و روانم گردی


۳۱

آمدی هستی و عالم همه عطرآگین شد || اشک خورشید فروریخته و یَشگین شد


۳۲

غمِ چشمِ تو بر این کوه و جهان سنگین شد || کهکشان از چه تو خندیدی و او غمگین شد؟


۳۳

اشکِ تو مایه‌ی رسوایی آن ننگین شد || نفسِ پاک تو پاشید و جهان رنگین شد


۳۴

صورتی شد لب شیرین نگاری شب تار || روز بارانی ما تا سحرِ وصل ببار


۳۵

صورتی، صورت و لبخندِ پُر از ناز شما || صورتی قامت بارانی و طناز شما


۳۶

صورتی روح لطیف تو که در عشوه‌گری است || صورتی باغ وجودِ تو که در شیوه‌گری است


۳۷

صورتی مهر و مه و دشتِ گُل و باغ و سپهر || صورتی چشم تو و عشق تو و قلب چو مهر


۳۸

صورتی شعر من و بالِ مَلَک، چرخ و فلک || صورتی رنگِ خدا پاک‌ترین رنگ شبیه تو گُلَک


۳۹

صورتی ساحل دریا و کویر و دلِ کوه || صورتی اوجِ لطیفی و پر از شور و شکوه


۴۰

صورتی اول و آخر لبت از عشق سرود! || صورتی خنده بکن بر دلِ غمگینِ کبود!



علیرضا یادآر

ساعت ۱۳:۴۷ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲